پسرم دانيالپسرم دانيال، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

مرواریدی در قلبم

یک ساله شدن قندعسل

1395/10/21 10:38
نویسنده : یلدا
95 بازدید
اشتراک گذاری

به همین زودی یک سال گذشت

امید

مامان و بابا.یک سال از بودن تو درکنار ماو یک سال و نه ماه از آمدنت در قلبم.فدای قدمهایت که با امدنت زندگیم رنگ تازه ای گرفت .عزیزم

 
عزیزم دانیال نمی دونم چرا هنوز راه نمی ری خواهری خیلی زودتر از شما راه افتاد البته چند قدمی با کمک مامان میری و چند روز پیش یک بار به تنهایی چند قدم برداشتی . همش میگم شاید علتش اینه که همش بغلم هستی و تا زمین میذارمت و میرم کارامو انجام بدم با گریه تو برمی گردم چون که اصلا طاقت یک لحظه گریتم ندارم . شایدم علتش مریضیته ، سرماخوریت که باعث شده کمی ضعیف شی و بیشتر هم بغل باشی .
،قدم پشت قدم بردار و به طرفم بيا، كه دست هايي باز، كمي اون طرف تر، فقط چند قدم جلوتر، منتظر به آغوش كشيدنت ايستادن.

 

پس

 دانیال عزیزم 
 
،قدم پشت قدم بردار و به طرفم بيا، كه دست هايي باز، كمي اون طرف تر، فقط چند قدم جلوتر، منتظر به آغوش كشيدنت ايستادن.

 

پس از زمين خوردن نترس و قدم بردار.

 

اين گام هاي طلايي اولين درس زندگي رو بهت ميدن؛ از زمين خوردن نترس

قدم بردار و جلو بيا، زمين بخور و دوباره بلند شو.

نترس كه بعد از هر بار زمين خوردن، دوباره محكم تر و مطمئن تر بلند مي شي و مي ايستي، شك نكن.

فدای تو ، تولدت رو بخاطر سرماخوردگیت و اینکه حال خوشی نداشتی انداختیم هفته دیگه و من برات یه چیزایی سفارش دادم که بعدا می بینی . عزیزم تو عاشق گوشی هستی مثل خواهری و بقول مرسانا خواعری و من مجبورم وقتی خوابین اینا رو بنویسم.

 
 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)